اسلام آباد: به گزارش راز نیوز| گزارشی در خصوص لشکر جهنگوی LEJ و ارتباط این گروه ممنوعه با دیگر سازمان های تروریستی در منطقه منتشر شده است که براساس آن، این گروه یکی از شبکههای تروریستی معروف به ارتباط با گروههای شبهنظامی در آسیای جنوبی و مرکزی و دستداشتن در ارتکاب خشونتهای فرقهای در سراسر منطقه میباشد. این سازمان جنایتکار در دههی 1990 میلادی، زمانی که جنگ فرقهای وحشیانهای را علیه جامعهی شیعیان پاکستان به راه انداخت و مرتکب برخی از مرگبارترین حملات در تاریخ این کشور شد، پرچم دار سازمانهای تروریستی شد. پس از حملات 11 سپتامبر، از آنجایی که القاعده (که ریشههایی عمیق در افغانستان و پاکستان دارد) در طول تهاجم ایالات متحده به افغانستان تحت فشار شدید قرار گرفت، لشکر جهنگوی نقش مرکزی را در تسهیل و تداوم جنگ جهادی و ضد دولتی در داخل پاکستان بر عهده گرفت.
با وجود این که مشارکت لشکر جهنگوی در خشونت و ستیزهجویی در کل مورد توجه قرار گرفت، به نحوه استفاده ماهرانهی این گروه از شبکهی مخفیاش در طول سالها و ارائهی صدها ستیزهجوی آموزشدیده برای جهاد در داخل پاکستان و علیه نیروهای غربی در افغانستان کمتر پرداخته شده است. در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، لشکر جهنگوی نه تنها از طریق حملات، بلکه از طریق حمایت از عملیات سازمانهای شبهنظامی دیگر نیز خشونت را در منطقه تشدید و در نهایت به بستری برای حفظ زیرساختهای پیچیدهی ستیزهجویی در منطقه تبدیل شد. در این دوره، به کمک ارتباط با اعضای القاعده از دوران حضور در اردوگاههای شبهنظامی افغانستان، اعضای آموزشدیدهی لشکر جهنگوی که در جنگ شهری تخصص داشتند، با برخی از اعضای القاعده و متعاقبا با اعضای تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) روابط نزدیکی برقرار کرده و بهطور غیرمستقیم در مأموریتهای آنها سهم گرفتند. با ورود و ظهور گروه داعش ولایت خراسان (ISKP)، لشکر جهنگوی بار دیگر با ایجاد پیوندهای عملیاتی با گروه نوپای داعش ولایت خراسان، به گره ارتباطی میان شبهنظامیان تبدیل شد. براساس گزارشها، در طول سالهای ابتدایی ظهور داعش خراسان درهمتنیدگی عمیقی میان برخی از اعضای اصلی لشکر جهنگوی با شاخههای محلی داعش بهوجود آمد.
در مجموع، لشکر جهنگوی از روابط سودمند متقابل با چندین گروه جهادی دیگر در منطقه که در تداوم خشونت در افغانستان و پاکستان در دوران پس از ۱۱ سپتامبر نقش داشتهاند، بهره برده است. لشکر جهنگوی از طریق اتحادهای تاکتیکی و لجستیکی در سطح سازمانی و فردی و از طریق به اشتراکگذاشتن تخصص خود به وسیله ی پروسهی اعزام جنگجویان آموزشدیده، جهاد را تقویت کرد و به معمار اصلی زیرساختهای آن در منطقه تبدیل شد.
در این گزارش آمده است که نویسندگان تحولات تاریخی لشکر جهنگوی قبل و بعد از 11 سپتامبر را با تمرکز بر پیوندهای آن با برخی از برجستهترین و مقاومترین گروههای شبهنظامی در منطقه، بهویژه القاعده، تحریک طالبان پاکستان، طالبان افغانستان و اکنون داعش بررسی کردهاند.
خاستگاه لشکر جهنگوی
لشکر جهنگوی در قالب شاخهی مسلح گروه فرقهای ضد شیعهی سپاه صحابه پاکستان (SSP) در اواسط دههی 1990میلادی در لاهور پاکستان تأسیس شد. چهار بنیانگذار لشکر جهنگوی به نام های ریاض بسره، ملک اسحاق، اکرم لاهوری و سید غلامرسول شاه، اعضای اصلی و فعال سپاه صحابه بودند. منطقهی عملیاتی جغرافیایی لشکر جهنگوی تا حد زیادی با سازمان مادرش اس اس پی که دارای شبکههای قوی در سراسر پنجاب و کراچی بود، همپوشانی داشت. ستیزهجویان لشکر جهنگوی در سالهای اولیه با استفاده از سلاحهای گرم مانند تفنگچه، تفنگ دستی و بمبهای دستی حملات هدفمندی صورت میدادند، اما پس از آن از پرتابگرهای راکت پیشران (آرپیجی) و دستگاههای انفجاری دستساز (آیایدی) نیز استفاده میکردند.
حقنواز جهنگوی، یکی از رهبران بانفوذ دیوبندی در سپتامبر 1985 میلادی در منطقهی جهنگ ایالت پنجاب سپاه صحابه پاکستان را تأسیس کرد. جهنگوی سخنوری تندرو بود که به نفرتپراکنی علیه شیعیان شهرت داشت و هدف اصلیاش از تأسیس اس اس پی حمله به جامعهی شیعیان در پاکستان بود. هدف اصلی سازمان براساس مانیفست اس اس پی، مقابله با نفوذ فزایندهی جامعهی شیعه در کشور، به ویژه پس از انقلاب اسلامی 1979 در ایران بود. به این ترتیب، آرمان محوری اس اس پی در زمان ظهور تقویت هویت اسلامی سنی پاکستان بود، که آن را در پسآیند منازعات مذهبی-سیاسی چند صد ساله بین فرقههای سنی و شیعه مطرح کرد.
یکی از عوامل کلیدی ای که منجر به ظهور فعالیتها و خشونتهای ضد شیعی در پاکستان و به ویژه در جهنگ شد، مجموعه درگیریهای محلی بین کشاورزان و تاجران طبقهی متوسط سنی و زمینداران شیعهی فئودال آنان در جهنگ پیش از انقلاب ایران در سال 1979 بود. افزون بر آن، ژنرال ضیاءالحق دیکتاتور نظامی پاکستان زمانی که با مخالفت شیعیان در برابر تلاشهای سنی سازی اش مواجه شد، برای مقابله به مثل از گروههای ضد شیعه حمایت کرد. چنین حمایتی در ادعاهای علنی جهنگوی مبنی بر اذعان مقامهای دولتی به نقش اس اس پی در مهار یا حذف مقاومت شیعه و نقش آن در ممانعت از فعالیتهای ضد دولتی بازتاب یافت. با وجود این که شناخت ماهیت دقیق رابطهی اس اس پی با دولت در این سالهای اولیه دشوار است، ظاهرا به خاطر این که تمرکز اولیه ی اس اس پی مهار فعالیت شیعیان بوده، با فشار چندانی از سوی دولت مواجه نشده است.
خشونت بی رحمانه لشکر جهنگوی علیه شیعیان
با وجود اینکه سپاه صحابه خاستگاه لشکر جهنگوی بوده، اما این گروه هرگز رسما وجود پیوند را تأیید نکرده است. درحالیکه شواهد زیادی دال بر وجود پیوندهای عمیق بین اس اس پی و لشکر جهنگوی وجود دارد. کارشناسان معتقد اند که تنها دلیل فاصله گرفتن اولی از دومی محاسبات استراتژیک می باشد. از دلایل آشکار وجود ارتباط این دو گروه، نام لشکر جهنگوی است که برگرفته از نام جهنگوی، بنیانگذار اس اس پی می باشد و دلیل دیگر آن موقعیتهای برجستهای است که ریاض بسره و همکارانش، بنیانگذاران لشکر جهنگوی، در صفوف اس اس پی اشغال کردند. برای مثال، بسره یکی از محافظان جهنگوی بود که بعدا منصب مهمی را بهعنوان دبیر اصلی انتشارات و اطلاعات اس اس پی به عهده گرفت. همچنین گمان میرود بسره در انتقام قتل جهنگوی در دسامبر 1990 میلادی، ژنرال صادق گنجی دیپلمات ایرانی را ترور کرد.
اقدامات تفرقه افکنانه ی اس اس پی علیه شیعه در پاکستان نقشی اساسی در تشدید خشونت فرقه ای بین سنی و شیعه داشت. در عین حال که مقام های اس اس پی احساسات ضد شیعی را دامن میزدند، بسیاری از اعضای آن در هدف حملات تلافی جویانه شبه نظامیان شیعه قرار گرفته و کشته شدند. در چنین فضایی، لشکر جهنگوی در قالب جناح مسلح اس اس پی متولد شد تا کارزار مسلحانهی هدفمندی را علیه مخالفان اس اس پی به عهده بگیرد. این هدف در سال 1994 در نطق عمومی ضیاءالرحمان فاروق (جانشین جهنگوی) برجسته شد که پس از حملهای در زادگاهش فیصلآباد، جوامع شیعه را تهدید کرد و گفت: «من را مجبور به سازماندهی نیروی مسلح نکنید تا شما را با زور در هم بکوبد.»
لشکر جهنگوی بلافاصله پس از تشکیل، جنگی بیمورد علیه اقشار مختلف فرقهی شیعه اعلام کرد. قربانیانی که از جامعهی شیعه هدف قرار گرفتند صرفا شامل رهبران احزاب سیاسی یا رهبران مذهبی نبودند. لشکر جهنگوی روشنفکران، متخصصان، تاجران و حتا مقامهای دولتی شیعه مذهب را هدف قرار داد. برای مثال، لشکر جهنگوی مسئول ترور تجمل عباس کمیسر ناحیه و محسن نقوی شاعر برجستهی اردوزبان شناخته شد که هر دو در سال 1996 میلادب به شهادت رسیدند و اتفاقا از اعضای جامعهی شیعیان بودند.
اس اس پی در کنار تبلیغات ضد شیعی خود، دولت ایران را نیز به دلیل حمایت از گروههای شبهنظامی شیعه در پاکستان مورد انتقاد قرار داد. بر همین اساس، لشکر جهنگوی دیپلماتها و مقامهای ایرانی را نیز هدف خشونتهای خود قرار داد. برای مثال، چند روز پس از کشتهشدن ضیاءالرحمان فاروقی در اثر انفجاری در دادگاه عالی لاهور، ملک اسحاق یکی از بنیانگذاران لشکر جهنگوی در ژانویه 1997 میلادی به خانه فرهنگ ایران در ملتان حمله کرد. سپس در سپتامبر همان سال، لشکر جهنگوی پنج دانشجوی افسری ایران را که برای گذراندن دورهی آموزشی به پایگاه نظامی ارتش پاکستان در شهر راولپندی آمده بودند، کشت. در پاسخ به دیگر حملات فرقهای علیه اعضای اس اس پی، لشکر جهنگوی شهروندان ایرانی در کراچی را هدف قرار داد، بهویژه در سال 1998.
با گذشت زمان، لیست حملات لشکر جهنگوی گسترده تر شد و فراتر از اعضای فرقهی شیعه رفت، چرا که این گروه مسلح هدف قراردادن هر کسی را که به نظر میرسید با جامعهی شیعه یا نارضایتیهای آن همدردی میکند، آغاز کرد. لشکر جهنگوی مقامهای دولتی سنی مذهب را به دلیل حمایت از رقبای شیعه یا مشارکت در هرگونه عملیاتی علیه اس اس پی یا شبه نظامیان لشکر جهنگوی هدف قرار داد. ترور یکی از مقامهای ارشد پلیس بهنام اشرف مارت در ماه مه 1997 میلادی و حمله ی نافرجام بمب دستساز به نواز شریف نخست وزیر وقت در ژانویه 1999 حاکی از گسترش این روند بود. از آنجا که شریف سیاستمداری برجسته با حامیان قدرتمندی بود، و مارت از خانوادهای بانفوذ و مرتبط با جریانهای سیاسی بود که برادرانش شامل چودری پرویز الهی و چودری شجاعت حسین، به ترتیب رئیس پارلمان ایالتی و رییس مجلس پنجاب بودند، این حملات نشان دهندهی عزم لشکر جهنگوی علیه مقامهای دولتی و امنیتی و همچنین شاهدی بر ظرفیت و وسعت عمل آن بود.
گسترش زمینه تروریستی و ارتباط سازی
لشکر جهنگوی در چشم اندازی گسترده تر برخاسته از بستر جهادی دیوبندی پاکستان بود که در طول جنگ افغانستان علیه شوروی در دههی 1980 شکل گرفت. با وجود این که لشکر جهنگوی نیروهای مشترکی با اس اس پی داشتند، پایگاه پشتیبانی آن وسیع و فراگیر بود و شامل اعضای شبکه ی گسترده ی مدارس دینی دیوبندی در پاکستان میشد. اعضای آن مشارکت فعالی در جهاد مسلحانه در افغانستان و کشمیر هند داشتند که این به نوبه ی خود به افزایش عضوگیری و شهرت این گروه کمک کرد.
افزون بر این، مشارکت اس اس پی در افغانستان و کشمیر به این معنا بود که اعضای آن در محیط های مختلف درگیری آموزش و تجربه کسب کردند، که احتمالا تأسیس و تقویت شاخهی مسلح آن یعنی لشکر جهنگوی را تسهیل میکرد. متعاقبا، ظرف یک سال پس از تأسیس، لشکر جهنگوی با حمایت سایر گروههای جهادی دیوبندی توانست اردوگاههای آموزشی، پناهگاهها و پایگاههایی را در مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان بنا کند که حلقه ی ارتباطی مستحکمی برای شبکهی حملات مخفیانهی این گروه در پاکستان به وجود آورد. چنین مجاورتی خود به خود منجر به ایجاد ارتباط نزدیک بین لشکر جهنگوی و اعضای طالبان شد که در نتیجهی این ارتباط، لشکر جهنگوی از طالبان حمایت کرد تا مناطقی را که ستیزهجویان شیعه در آن حضور پر رنگی داشتند را بهتر کنترل کند.
با تشدید جنگ فرقهای در پاکستان و تبدیلشدن پنجاب به یکی از ایالتهای آسیب پذیر، دولت این ایالت برای مهار فعالیتهای لشکر جهنگوی دست بهکار شد. با این حال، سرکوب لشکر جهنگوی و اس اس پی منجر به فرار تعدادی از ستیزهجویان به اردوگاههای لشکر جهنگوی در افغانستان شد. دولت همزمان با پیشبردن عملیات سرکوب، به قتلهایی غیرقانونی نیز دست زد که ناخواسته موجب افزایش جذب نیرو به لشکر جهنگوی شد. اقدامات ناسنجیده ی دولت انگیزه ای شد برای پیوستن افرادی که دوستان و بستگان شان در دام دولت گرفتار شده بودند. این افراد به صفوف لشکر جهنگوی پیوستند تا از این طریق انتقام مرگ عزیزان خود را بگیرند.
در سال 1998، پاکستان با حکومت طالبان در کابل ارتباط گرفت و درخواست بسته شدن اردوگاه های لشکر جهنگوی و تحویل ستیزه جویان را مطرح کرد. با وجود این که ملا عمر رهبر طالبان در کل با جنگ فرقهای در پاکستان مخالف بود، عمدتا به دلیل حملات تلافی جویانه ی شبه نظامیان شیعه به رهبران مذهبی دیوبندی تصمیم گرفت علی رغم ارائه ی شواهدی دال بر حضور آنان در افغانستان از سوی مقامهای پاکستانی، هیچ یک از اعضای لشکر جهنگوی را به پاکستان تحویل ندهد. بنابراین، حتی با وجود برخی تضادها میان اهداف لشکر جهنگوی و طالبان، لشکر جهنگوی همچنان از حمایت رهبران طالبان بهره مند شد و در افغانستان پناهگاه امنی یافت. بی رغبتی طالبان به استرداد اعضای لشکر جهنگوی یا بستن اردوگاه هایش به دستور پاکستان، در حمایت مستقیم لشکر جهنگوی از جنگ طالبان علیه ائتلاف شمال در این دوره ریشه دارد.
اعضای لشکر جهنگوی علاوه بر حفظ روابط نزدیک با طالبان افغانستان، در این دوره روابط نزدیکی با القاعده و دیگر ستیزه جویان سلفی عرب در افغانستان برقرار کردند. این سازمانها بهخاطر ایدئولوژی ضد شیعی عمدتا مشترک، با لشکر جهنگوی همسو شدند. این ارتباطات باعث شد لشکر جهنگوی از حمایت مالی و آموزش جنگی و همچنین دسترسی به اقلامی مانند مواد منفجره برخوردار شود. در مجموع، چنانکه در سالهای پس از تهاجم ایالات متحده به افغانستان آشکار شد، روابط اولیهی لشکر جهنگوی با طالبان افغانستان و القاعده مشخصا نیروی آن برای جهاد علیه دولت پاکستان را چند برابر کرد؛ دولتی که بهدلیل نقشش در جنگ جهانی علیه تروریسم به رهبری ایالات متحده هدفی مشروع تلقی میشد.
دوران پس از 11 سپتامبر : تبدیلی لشکر جهنگوی از گروهی ضد شیعی به گروهی ضد دولتی
در دوران پس از 11 سپتامبر، لشکر جهنگوی محور تمرکز اهداف خود را تغییر داد. جنگ لشکر جهنگوی پس از پیوستن به جهاد علیه مهاجمان خارجی در افغانستان، از قلمروی جنگ فرقهای فراتر رفت. سالها ستیزهجویی این گروه را کاملا برای مبارزهی جدید آماده کرده بود. هنگام تهاجم ایالات متحده، اعضای اصلی لشکر جهنگوی از سالها اقدامات تروریستی در شهر تجاربی اندوخته بودند و جای پای خود را در شبکهی پشتیبانی زیرزمینی ای که قدمت آن به دههی 1990 باز میگشت، محکم کرده بودند. پس از آن که ایالات متحده و متحدانش مبارزهی جدی علیه شورشیان و تروریسم را در افغانستان و شمالغربی پاکستان به راه انداختند، اعضای اصلی لشکر جهنگوی حملات ویرانگر شان را علیه خارجیها، اقلیتهای مسلمان و غیرمسلمان، ارتش پاکستان و مقامهای دولتی افغانستان و پاکستان طراحی کرده و به مرحلهی اجرا درآوردند.
اگرچه لشکر جهنگوی در گذشته مقام های دولتی را تهدید کرده بود (از جمله، هدف قراردادن نواز شریف نخستوزیر وقت)، کارزار حمله به مقامهای رده بالای این کشور پس از 11 سپتامبر، اولین مرحلهی جنگ جهادی ضد دولتی در پاکستان بود. برخی از برجسته ترین نمونهها شامل ربودن و سربریدن وحشیانهی دنیل پرل خبرنگار وال استریت ژورنال در ژِانویه 2003، حمله با موتورسیکلت بمبگذاریشده به کنسولگری ایالات متحده در کراچی در ماه ژوئن 2002، اقدام انتحاری علیه پرویز مشرف رئیس ارتش و شوکت عزیز نخست وزیر و کشتن مهندسان فرانسوی بود.
چرخش لشکر جهنگوی از موضع تک هدفی جنگ فرقه ای به سمت برنامه انتقام جویانه علیه دولت پاکستان و غربیها پس از 11 سپتامبر را میتوان در قالب دو عامل شرح داد. اولا، ساختار و ردههای فرماندهی لشکر جهنگوی با تهاجم ایالات متحده به افغانستان، متحمل تلفات قابل توجهی شدند. سازمان های امنیتی پاکستان دهها نفر از فرماندهان کلیدی لشکر جهنگوی و سازمانهای جهادی دیگر را دستگیر کردند و کشتند، از جمله ردههای اول و دوم رهبری، ریاض بسره بنیانگذار و جانشین او اکرم لاهوری. دوما، دولت پاکستان مدت کوتاهی پس از حمله ی امریکا به افغانستان، گام مهمی را برای ممنوعیت اس اس پی و دیگر سازمانهای جهادی دیوبندی برداشت. تحت فشار و نظارت بینالمللی، پاکستان صدها نفر از اعضای لشکر جهنگوی و اس اس پی را دستگیر کرد تا توانایی آنان را در پناه دادن و حمایت از تروریستهایی که از افغانستان فرار میکردند را به حداقل برساند.
سرکوب این گروه توسط دولت پاکستان باعث شد بسیاری از اعضای باقی مانده ی لشکر جهنگوی مخفی شوند و اغلب شان با انشعابات سازمانهای جهادی دیوبندی، که به تازگی غیرقانونی اعلام شده بودند، هسته هایی مستقل بهوجود آورند. این امر باعث شد ستیزه جویان گروه های مختلف با هم متحد شوند و رقت و خشم خود را معطوف پاکستان کنند؛ چرا که پاکستان را به خاطر همکاری با ایالات متحده در سرنگونی طالبان و تسهیل دستگیری و کشتار همرزمان جهادی خارجی شان در عملیاتهای ضد تروریسم مورد حمایت آمریکا ملامت میکردند. علاوه بر این، تلاشهای پاکستان برای فاصلهگرفتن علنی از جهاد کشمیری تحت فشار بینالمللی، که شامل تعطیلی برخی از اردوگاههای جهادی کشمیری شد، حس نا امیدی و مورد خیانت واقعشدن را در میان اعضای اصلی لشکر جهنگوی افزایش داد. تمام این خشم و نا امیدی به جنگی انتقام جویانه علیه دولت و مقامهای امنیتی پاکستان و همچنین هر خارجی در این کشور منتهی شد.
نقش لشکر جهنگوی در خصوص حملات دوگانه
همزمان با تغییر ماهیت شیوه و روش جهاد در دوران پس از 11 سپتامبر، لشکر جهنگوی دوباره بر جنگ علیه دولت پاکستان متمرکز شد و به لطف ارتباطات پیشین بقای خود را تداوم بخشید. در طول این مدت، اعضای اصلی لشکر جهنگوی (عمدتا براساس روابط کلیدی شان) به گروههای متمایزی راه یافتند که از نظر اهداف ضد دولتی و ضد شیعی اولویت بندی های متفاوتی داشتند. در ادامه، گزارش چگونگی کمک هر جناح به جنبش جهادی گستردهتر در پاکستان، درهم آمیختن فرقه گرایی با احساسات ضد دولتی را مورد بحث قرار می دهد که نه تنها به بقای خود لشکر جهنگوی کمک کرد، بلکه موجب تداوم حملات مرگ بار سایر گروههای ضد دولتی نیز شد.
گروه امجد فاروقی
یکی از اولین گروه هایی که در اوایل سال 2002 در قالب سازمان فرعی مشخصی به عرصه آمد، به رهبری فرمانده لشکر جنگهوی، امجد فاروقی شکل گرفت. این گروه، به دستورکار ضد شیعی خود متعهد ماند (هرچند تلاشهای خود را به میزان قابل توجهی در این حوزه به حداقل رساند)، اما اولویتهای القاعده را نیز با جدیت دنبال کرد و جنگ ضد دولتی تمام عیاری را در پاکستان به راه انداخت که محور تمرکز آن دیپلمات ها و شهروندان آمریکایی و همچنین مقامهای دولتی و نظامی بودند. فاروقی (که در سپتامبر 2004 بدست نیروهای امنیتی پاکستان کشته شد) نیز اردوگاههای آموزشی در وزیرستان جنوبی بنا نهاد و بر استخدام آموزش دهندگان جنگ شهری و کارشناسان در ساخت بمب و بمبهای دست ساز متمرکز شد. افراد او به گروه «امجد فاروقی» (پیشگامان جنگ جهادی ضد دولتی در پاکستان) شهرت یافتند.
سه معاون فاروقی، از جمله جانشین او استاد عمر فیض اقدس، استاد اسلم (معروف به قاری یاسین) و استاد علی در استحکام بخشیدن به پایههای این جنگ تازه نقش مهمی داشتند. در مجموع، فاروقی و معاونانش صدها جنگ جو را آموزش دادند. از این تعداد، برخی زیر پرچم تحریک طالبان پاکستان TTP میجنگیدند و برخی دیگر حامیان عملیات القاعده در داخل پاکستان بودند که ارتباطات و انتقال دانش و مهارت بین گروهها را تقویت میکرد. این گروه پس از کشته شدن فاروقی در سال 2004 چندین حمله ی بزرگ ترتیب داد، از جمله بمبگذاری در هتل ماریوت در اسلامآباد در سال 2008، حمله به تیم کریکت سریلانکا در لاهور در سال 2009 و حمله به ستاد کل ارتش پاکستانGHQ در راولپندی در سال 2009.
گروه امجد فاروقی باوجود همکاری با القاعده و تحریک طالبان پاکستان در انجام چندین حمله، نهادی خودمختار باقی ماند. این گروه عمدتا متشکل از غیر پشتونها، به ویژه افرادی از ایالتهای پنجاب و سند پاکستان بود و به همین دلیل به طالبان پنجابی وزیرستان شهرت یافتند. نقش متمایز این گروه با مرگ رهبران آن کم رنگ شد. اقدس در حملهی هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده در سال 2010 در وزیرستان کشته شد و اسلم و علی هر دو در سال 2017 در افغانستان کشته شدند. هرچند پس از مرگ اقدس، برخی از اعضای گروه فاروق به گروه یکی از رهبران ارشد القاعده ی پاکستانی معروف به نام استاد احمد فاروق ملحق شدند و باقی اعضا تا زمان مرگ اسلم در سال 2017 تحت رهبری او ماندند و پس از آن در اوت2020 در گروه تحریک طالبان پاکستان ادغام شدند.
شبکهی آصف چوتو
یکی دیگر از جناحهای برجستهی لشکر جهنگوی که پس از 11 سپتامبر سر بلند کرد، به رهبری آصف چوتو شکل گرفت که اهل شهر مظفرگر ایالت پنجاب بود، اما در کراچی زندگی میکرد. چوتو در دهه ی 1990 به شعبه ی لشکر جهنگوی کراچی پیوست اما پس از 11 سپتامبر فرمانده مشهور شد. این گروه، برخلاف دیگر فرقههای لشکر جهنگوی که پس از 11 سپتامبر دستورکار خود را توسعه داده بودند، بر خشونتهای فرقهای متمرکز ماند؛ هرچند از طریق تسهیل عملیاتهای القاعده و گروه امجد فاروقی از جهاد علیه دولت نیز حمایت میکرد. چوتو برای تحکیم گروه خود و جلوگیری از متلاشی شدن آن پس از صدمات جدی به پیکر رهبری لشکر جهنگوی در سال 2002، به ویژه قتل بسره و رمزی و دستگیری لاهوری و بخاری، کوشید تا اعضای اصلی لشکر جهنگوی را که شامل شعبههای داخلی سند، جنوب بلوچستان و شمالغربی خیبرپختون خوا و همچنین پنجاب و سند بود، سازماندهی کند.
شبکهی چوتو مسئول برخی از مرگ بارترین حملات فرقهای در پاکستان است. مشخصه ی این گروه استفاده از تاکتیک های انتحاری برای هدف قراردادن مکانهای مذهبی و راهپیماییها بود که در نتیجه ی آن صدمات سنگینی به جامعهی شیعه پاکستان وارد شد. برای مثال، گروه عثمان کُرد در کویته بلوچستان که اولین بمبگذاری انتحاری را در یکی از مساجد شیعیان در پاکستان در ژوئیه 2003 ترتیب داد، شاخه ای بزرگ از شبکهی چوتو بود. با وجود این که شبکه ی چوتو از لشکر جهنگوی به کارزار ضد شیعی لشکر جهنگوی پیش از 11 سپتامبر ادامه داد و حتا با انجام حملات انتحاری در مقیاس بزرگ آن را تشدید کرد، به موازات آن (در ازای دریافت منابع برای جنگ ضد شیعی خود) با القاعده و دیگر شبه نظامیان نیز برای اجرای حملات علیه نیروهای امنیتی پاکستان همکاری داشت.
حملات مرگ بار شبکه ی چوتو واکنش نیروهای امنیتی پاکستان را برانگیخت. چوتو به همراه چند نفر از دستیاران کلیدی اش در سال 2005 میلادی در نزدیکی اسلامآباد دستگیر شد و سال بعد متعاقب آن کُرد در کراچی به دام افتاد. دستگیری این رهبران برجسته اهمیت بسیاری داشت، زیرا پس از آن سلسله حملات لشکر جهنگوی مهار شد. با این حال، امانالله آفریدی، یکی دیگر از فرماندهان لشکر جهنگوی از حومه ی پیشاور، نزدیک به منطقه ی قبیله ی خیبر، تلاش کرد تا سلسله حملات دوگانه ی سلفی خود را ادامه دهد. ارتباط آفریدی با حملات مرتبط با القاعده در پاکستان، در نهایت او را وارد «فهرست تروریست های جهانی» ایالات متحده کرد. در حدود سالهای 2007 الی 2010، تحریک طالبان پاکستان، در جایگاه بازیگری قدرتمند در عملیات ضد دولتی در عرصه ی جهاد منطقهای ائتلاف خود را آغاز و برخی از عناصر ضد شیعه را جذب خود کرد. برخی از فرماندهان سابق لشکر جهنگوی که به تحریک طالبان پیوسته بودند به رهبران تأثیرگذاری تبدیل شدند که وجود آنان شبه نظامیان ضد شیعه ی بیشتری را جذب این گروه کرد. تلفیق تمایلات ضد دولتی و احساسات ضد شیعی در میان رهبران تحریک طالبان پاکستان فرصتهای بیشتری را برای همکاری بین اعضای تحریک طالبان پاکستان و لشکر جهنگوی فراهم آورد.
همانگونه که ذکر شد، برخی از اعضای لشکر جهنگوی در تی تی پی، یا سمت های رهبری را به عهده گرفتند یا یکی از بنیان گذاران آن بودند، که نقش مهمی در ایجاد و ظهور تی تی پی ایفا کردند و به زیرساخت کلی جهادی ضد دولتی کمک نمودند. این افراد شامل اعضای اصلی پشتون بودند که در طول اقامت خود در کراچی به فعالان و حامیان اس اس پی/ لشکر جهنگوی تبدیل شده بودند. برای مثال، قاری حسین محسود از وزیرستان جنوبی و طارق آفریدی از دره ی آدمخیل. در مناطق قبیله ای نیز تأثیر بالقوهای بر تاکتیک های تحریک طالبان پاکستان گذاشتند. برای مثال، محسود کندک انتحاری تحریک طالبان پاکستان را تأسیس کرد، مهاجمان انتحاری را استخدام نمود و آموزش داد و بر عملیات انتحاری در سراسر کشور نظارت داشت. طارق، شعبهی تحریک طالبان پاکستان دره ی آدمخیل را تأسیس کرد که یکی از مرگ بارترین شعبههای آن با یک شبکه ی عملیاتی در پیشاور بود.
گروههای تحریک طالبان پاکستان، به ویژه آنهایی که در داخل یا خارج تحت تأثیر رهبران لشکر جهنگوی بودند، به موازات حملات علیه نیروهای امنیتی پاکستان، حملات وحشیانه ای را علیه جامعه شیعه صورت دادند. برخی از اعضای لشکر جهنگوی به بی رحم ترین فرماندهان تحریک طالبان پاکستان تبدیل شدند و حملاتی را به ثمر رساندند که منجر به تلفات پرشمار غیرنظامیان شد. اما برخی دیگر مانند گروه فاروقی حملات هدفمند تر و برجسته تری را علیه اهداف کلیدی امنیتی و غربی انجام دادند. این حملات فرقهای چشمگیر به تحریک طالبان پاکستان کمک کرد تا شهرتی وحشت برانگیز در میان گستره ی ستیزه جویان منطقه کسب کند. با این حال، این گونه حملات به تدریج کاهش یافت، زیرا اعضای وابسته به لشکر جهنگوی در اولین گروه از رهبران تی تی پی خنثی شدند در حالیکه تی تی پی تلاش کرد جنگ خود را به نیروهای امنیتی محدود کند.
لشکر جهنگوی العالمی (لشکر جهنگوی عبید محسودA)
سومین شبکه ی لشکر جهنگوی پس از 11 سپتامبر که با نام لشکر جهنگوی العالمی یا لشکر جهنگوی بینالمللی ظهور کرد، توسط عبید محسود، یک مبارز لشکر جهنگوی از وزیرستان جنوبی تأسیس شد. محسود در اواخر دهه ی 1990 زمانی که در یکی از مدارس علمیه در کراچی تحصیل میکرد از طریق اس اس پی به لشکر جهنگوی پیوست. محسود در سال 2003 اردوگاهی برای ستیزهجویان در منطقه ی محسود، زادگاهش در وزیرستان جنوبی تشکیل داد و پناهگاهی برای سایر هم فکرانش فراهم کرد. با این حال، بیتالله محسود، بنیانگذار تحریک طالبان پاکستان از عابد خواست که مانند قاری حسین محسود، عضو لشکر جهنگوی، به نیروهای وی بپیوندد تا جبههای واحد در کمربند قبیلهای بهوجود آورند. عابد از ترس اینکه ادغام با بیتالله اولویتهای ضد شیعی لشکر جهنگوی را تحت الشعاع قرار دهد، منطقهی محسود را ترک کرد و در عوض اردوگاه هایی آموزشی در منطقه قبیلهای کرم و وزیرستان شمالی تشکیل داد.
لشکر جهنگوی العالمی عموما متشکل از شبهنظامیان ایالات سند و پنجاب بود و مسئول حملات فرقه ای در این مناطق (علاوه بر حمله به شیعیان) هدف قراردادن زیارتگاههای فرقهی بریلوی اهل سنت بود که باعث تلفات غیرنظامی سنگینی شد. با این حال، لشکر جهنگوی العالمی در سال 2010، زمانی که عبید محسود معاون خود عثمان پنجابی را در بحبوحه ی درگیریهای داخلی در وزیرستان شمالی کشت به بحران رهبری دچار شد.
در اوج جنگ تحریک طالبان پاکستان و القاعده در پاکستان، دولت بهگونه ی مرموزی چندین فرمانده لشکر جهنگوی را در سالهای 2009 و 2011 آزاد کرد، از جمله چوتو، قاری عطاء الرحمان (معروف به نعیم بخاری) و دو نفر از بنیان گذاران لشکر جهنگوی. ملک اسحاق و غلام رسول شاه در سال 1997 دستگیر شده بودند. به همین ترتیب، عثمان کُرد، رهبر این گروه در کویته به طور مرموزی در سال 2008 به همراه دستیاران نزدیکش، شفیقالرحمان رند و داوود از یک زندان فوق امنیتی در بلوچستان فرار کرد. در میان کسانی که توسط دولت آزاد شد، یکی از دستیاران نزدیک عابد محسود، سید صفدر (ملقب به یوسف منصور خراسانی) از کراچی نیز بود که شبکه ی لشکر جهنگوی عبید را دوباره سازماندهی کرد. متعاقبا، این گروه در دسامبر 2011، هنگامی که یک راهپیمایی مذهبی سالانه را در کابل هدف قرار داد و 55 نفر را کشت، اولین حمله ی ضد شیعی خود را در افغانستان به عهده گرفت.
سال ۲۰۱۳: یک کارزار تقویتشدهی ضد شیعه
در حدود سال 2013، جنگ ضد شیعی لشکر جهنگوی وارد مرحله ی جدیدی شد. کرد و بادینی مرگ بارترین شعبه ی لشکر جهنگوی معروف به «گروه سیفالله کُرد» را در بلوچستان تأسیس کردند که به طرز وحشیانهای شیعیان را هدف قرار داد. لشکر جهنگوی در آن سال صدها زائر شیعه را در راه ایران در مناطق مرزی بلوچستان کشت و همچنین حملات بمب گذاری را علیه جامعه ی شیعه هزاره در مرکز ایالت یعنی کویته انجام داد. حکیمالله محسود امیر تحریک طالبان پاکستان، به کردها پیشنهاد کرد که اگر بخواهد با تحریک طالبان پاکستان همسو شود، رهبری شاخهی بلوچستان تحریک طالبان پاکستان را به عهده بگیرد. با این حال، یک بار دیگر، رهبر لشکر جهنگوی برای جلوگیری از به خطرانداختن تمرکز اصلی گروه بر خشونت فرقهای، این پیشنهاد را رد کرد.
در همان زمان، چوتو و بخاری به سرعت به وزیرستان نقل مکان کردند و با حمایت القاعده و شبهنظامیان تحریک طالبان پاکستان اردوگاههایی را در آنجا ایجاد کردند. در حالیکه چوتو و بخاری به ترتیب با جناح محسود تحریک طالبان پاکستان و القاعده در وزیرستان روابط نزدیک داشتند، لشکر جهنگوی خودمختاری خود را حفظ کرد و شبکههای حملهی مستقل را در کراچی و پنجاب با بودجه و جنگجویان تحریک طالبان پاکستان و القاعده اداره کرد. بهطور کلی اعتقاد بر این است که لشکر جهنگوی چندین حمله را انجام داد که القاعده یا تحریک طالبان پاکستان مسئولیت آن را بر عهده گرفتند؛ پدیده ای که بعدا در مورد لشکر جهنگوی و داعش شاخه ی خراسان خواهیم دید.
هنگامی که عملیات نظامی پاکستان به پایگاههای شبه نظامیان در وزیرستان جنوبی و شمالی و باقی کمربند قبیله ای راه یافت، هر دو رهبر لشکر جهنگوی (چوتو و بخاری) به پنجاب و کراچی گریختند. در همین زمان، شاخهی فراملی داعش (که باورهای فرقهای خشنتر و سازش ناپذیرتر از القاعده داشت) در منطقه شروع به ظهور کرد. ظهور داعش شاخهی خراسان زنگ خطر احتمال اتحاد اهریمنی میان دو گروه محلی و فراملی ضد شیعه را برای پاکستان به صدا درآورد. شاید در تلاش برای جلوگیری از چنین اتحادی بود که نیروهای امنیتی پاکستان بار دیگر عملیات جنگی شدیدی را علیه حامیان و اعضای اصلی لشکر جهنگوی در مناطق شهری به راه انداختند. برای مثال، ملک اسحاق به همراه پسرش و دیگران در ژوئیه 2015 در پنجاب کشته شدند. به همین ترتیب، چوتو به همراه دو نفر از معاونانش در ژانویه 2017 هدف قرار گرفته و کشته شدند. بخاری نیز در فوریه 2016 در کراچی دستگیر شد و همچنان در زندان به سر میبرد.
پیوندهای فرامرزی فعلی لشکر جهنگوی
همانگونه که پیشتر گفته شد، در دوران پس از 11 سپتامبر، لشکر جهنگوی در صدد همکاری عملیاتی و تاکتیکی نزدیک با سازمانهای مختلف شبه نظامی برآمد که میتوانست برایش از فشار ضد تروریسم در سراسر منطقه مفری فراهم کند. برای نیل به این مقصود، با طالبان، القاعده، تحریک طالبان پاکستان و شبه نظامیان مختلف عرب ارتباط گرفت. با این حال، با وجود این که این شبکهها و اتحادهای اولیه سلسله عملیات خشونتآمیز لشکر جهنگوی را سهولت می بخشیدند، با گذشت زمان، تلفات قابل توجه به نیروی انسانی گروه، قدرت آن را کاست.
از آنجایی که لشکر جهنگوی کوشید تا به واسطهی همکاری با گروههای دیگر در سالهای پس از 11 سپتامبر دوام بیاورد، این که در اواخر سال 2014 به تلاشهای داعش شاخه ی خراسان برای ساخت پایگاهی در منطقه از طریق ادغام و اتحاد لبیک گفت، تعجب برانگیز نبود. در عین حال زمانی که شاخهی خراسان داعش موفق شد ستیزه جویان ارشد تحریک طالبان پاکستان و القاعده را با هم متحد کند، جناح لشکر جهنگوی العالمی بهعنوان شریکی کارآمد در خط مقدم ظهور کرد. شاخه ی خراسان داعش نه تنها هدف قراردادن جامعهی شیعیان را در اولویت قرار داد، بلکه بهخاطر شعارها و برنامههای تهاجمی ضد ملیگرایانهی خود نیز شهرت داشت. این فرصتی بینظیر برای لشکر جهنگوی فراهم کرد تا با گروهی همسو شود که اولویتهای اصلی مشترکی داشتند و فعالانه بهدنبال دوستانی در مناطق همسایه بودند.
یوسف منصور خراسانی که در آن زمان لشکر جهنگوی العالمی را دوباره سازماندهی کرده بود و در ایالت همجوار با بلوچستان افغانستان مستقر بود، سلسله عملیات حمله در بلوچستان را رهبری کرد و در همین زمان علی بن سفیان، یکی از سخنگویان لشکر جهنگوی، اتحاد این گروه با آی اس کی پی را تأیید کرد. تحقیقات نشان میدهد که رویکرد منفعت گرایانهی لشکر جهنگوی به اتحادها و خصومت آن با دولت پاکستان را میتوان دو عامل کلیدی در ایجاد روابط نزدیک عملیاتی لشکر جهنگوی و شاخه ی خراسان داعش برشمرد. براساس تحقیقات، لشکر جهنگوی برای منافع متقابل، حداقل در سالهای اولیه ی فعالیت آی اس کی پی اولویتهای هدفگیری خود را با اولویتهای این گروه، همسو کرد، کاری که پیش از آن نیز انجام داده بود.
خراسانی، که بنا به گزارشها از طرف آی اس کی پی حملات در بلوچستان را تسهیل میکرد، به نظر میرسد که پس از حملهای داخلی در ولایت زابل افغانستان، به صورت مخفیانه فعالیت میکند. بنابر برخی منابع، دلیل بالقوه ی آن ادغام برنامه ریزی شده ی لشکر جهنگوی العالمی و آی اس کی پی بود (لازم به ذکر است که متعاقبا فقط آی اس کی پی مسئولیت حملات در بلوچستان را بر عهده گرفت). با این حال، در شماره ای از النباء، نشریهی هفتگی داعش، بیوگرافی یکی از رهبران مقتول لشکر جهنگوی که با نام مفتی هدایتالله بروهی، امیر آی اس کی پی بلوچستان از او یاد میشود، نشان میدهد که لشکر جهنگوی در واقع در سالهای اولیهی خود در یک اتحاد عملیاتی با آی اس کی پی بوده و باروحی لشکر جهنگوی را متقاعد کرده که بهگونه ی رسمی با آی اس کی پی ادغام شود. با این حال، پس از جولای 2018، زمانی که بروهی توسط نیروهای امنیتی پاکستان کشته شد، از میزان قابل توجهی از تعداد حملات بزرگ آی اس کی پی در بلوچستان کاسته شد. از آن جایی که این حملات را اساسا شبه نظامیان لشکر جهنگوی به نیابت از آی اس کی پی ترتیب میدادند، احتمالا مرگ بروهی منجر به کاهش توان آی اس کی پی در پیشبرد حملات در این ایالت بود. عامل دیگر کاهش حملات میتواند جابهجایی ستیزهجویان از پاکستان برای تقویت گروه اصلی در افغانستان باشد، زیرا در همین دوره ستیزه جویان آی اس کی پی در پایگاههای خود در ولایت ننگرهار افغانستان تحت فشار فزاینده ی حملات ضد تروریسم قرار گرفته بودند. در نهایت، تا حدی، کاهش حملات آی اس کی پی در بلوچستان میتواند به سازماندهی مجدد حضور داعش در منطقهای وسیعتر مرتبط باشد، همانگونه که در ایجاد داعش پاکستان و داعش هند در ماه مه 2019 مشاهده شد، که ممکن است منجر شده باشد به این که داعش خراسان بر دامنه ی جغرافیایی حملات خود تمرکزی مجدد کرده باشد.
جنگ ضد شیعیان در پاکستان میتواند منجر به توفیق داعش خراسان برای استقرار در این کشور باشد، زیرا تحریک طالبان پاکستان عناصر خود را از هرگونه هدف فرقه ای بازداشته و به حمله به نیروهای امنیتی معطوف میکند. در نتیجه تحریک طالبان پاکستان جنگ فرقه ای ضد شیعه را توطئه ای میداند که ساخته و پرداختهی دشمنان و سازمانهای امنیتی برای تضعیف جهاد ضد دولتی در پاکستان است.
لشکر جهنگوی در سال 2023 و پس از آن
مروری بر منش لشکر جهنگوی در دوران قبل و بعد از 11 سپتامبر، چند نکته ی مهم را برجسته میکند. اول، لشکر جهنگوی یکی از مقاوم ترین و متجاوزترین گروههای تروریستی در منطقه است و احتمالا نقشی محوری در تشدید خشونتهای فرقه ای در سراسر پاکستان داشته است. در مقاطع مختلف، لشکر جهنگوی توانایی قابل توجهی در اصلاح استراتژی خود، جستوجوی اتحادهای عملی و گسترش اولویتهای هدفگیری خود برای نجات از فشار ضد تروریسم از خود نشان داده است. با وجود این که ایدئولوژی اسلام گرای لشکر جهنگوی با گروههای مختلف در منطقه همپوشانی دارد، همچنین اشتیاق خود را برای خود مختارماندن نشان داده است، حتا اگر جناحهای فردی آن از نزدیک با گروه های شبه نظامی دیگر همکاری کرده باشند. افزون بر این، لشکر جهنگوی موفق شده از عملیات ناهماهنگ دولت پاکستان علیه شبه نظامیان جهادی استفاده کند و از هر فرصتی که در تلاشهای امنیتی پاکستان برای سازماندهی مجدد و تحکیم پایگاههای خود ایجاد میکند، بهره ببرد. در نهایت، با ورود داعش به منطقه، تمایل لشکر جهنگوی برای همکاری با این وابسته ی فراملی که به رقابت با طالبان و القاعده ادامه میدهد، بر تمایل این گروه برای تسهیل عملیات هر گروه تروریستی که اولویت های آن را هدف قرار میدهد، تأکید میکند و میتواند برنامه و دستیابی خود را پیش ببرد.
این گزارش بینش هایی را در مورد برخی از راه هایی که لشکر جهنگوی از طریق آنها به ایجاد و حفظ زیرساختهای جهادی در پاکستان و افغانستان کمک کرده، با عواقب جدی برای ثبات منطقهای ارائه کرده است. تحقیقات بیشتر باید بر کشف راههایی متمرکز شود که گروه برای حفظ فعالیتهای خود نیرو میگیرد، آموزش میدهد و منابع مالی را تأمین میکند. افزون بر این، عاقلانه خواهد بود که دولت پاکستان کارزاری هماهنگ برای تضعیف بنیان لشکر جهنگوی انجام دهد، که نه تنها شامل از بین بردن ظرفیت و گسترهی آن، بلکه همچنین توانایی آن برای تشکیل شبکه در سراسر پاکستان و افغانستان باشد.